purgatory

ساخت وبلاگ

در را باز کن. به چشمهایم نگاه کن و حرف‌هایت را بزن. حرف‌هایم را بشنو، اشک‌هایم را تماشا کن، بگذار جیغ و فریاد کنم، ناسزا بگویم. در و تخته را بزن بهم، بگو که دیگر تاب ماندن نداری. بگو که جان به لب شده‌ای از دستم، در را محکم پشت سرت بکوب و برو.

خودت رفته‌ای و من جان می‌دهم گوشه‌ای در میان آوازهایت. نای بستن این در نیمه باز را هم ندارم. بیا و برگرد و تمامم کن و برو.

پ.ن: گل داوودی تو بهار رشد میکنه.

purgatory...
ما را در سایت purgatory دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7ghazal7667e بازدید : 86 تاريخ : شنبه 21 خرداد 1401 ساعت: 1:16

عنوان : خونه‌ی باهار کدوم وره ؟نوشته‌ی معشوقی که رهایش کردیالهام گرفته از یگانه رویای زیبای من در میان این شب‌های کم خوابی و گریه و درد‌. نمیدانم امشب چه کسی در چیدمان ستاره‌هایمان دستی برده است که انقدر زیبا جز به جزئمان یک دل و یک رنگ کنار هم قرار گرفته‌اند. نمیدانم چرا و چگونه راه من به دیار تو گرفته است. دیگر نمیدانم کدام نگاه و حرکاتت به واقعیت نزدیک‌ترند. اما همه چیز را همانگونه که دیدم می‌خواهم. اسمش را بگذار خودخواهی، بگذار هرچه که برای تحقیر من و گناه‌کار خواندنم مناسب‌تر است. من تو را شبیه رویاهایم می‌خواهم‌.هوای دیارت، همان هوایی که می‌گویند انگار گرده مرده به آن پاشیده‌اند، از هوای دیوارهای تنگ و خفقان اینجا خیلی بهتر است. با مادرم آمده‌ام. برای دیدار تو نه اما انگار در خواب هم ته دلم میدانم هدف اصلی تویی. همانطور که این روزها هربار جرقه‌ی کوچکی به وجود می‌آید که شاید مرا راهی آن همه کار مهم در حوالی خانه‌ی تو کند، ذوق من فقط برای احتمال صفر درصدی دیدار توست.گلنوش را در کنارت میبینم. میکائیلت هم هست. اما او در خوابم هم از من خوشش نمی‌آید. به هر صورت من به هر دوی آن‌ها حسودی میکنم. به اینکه تو را دارند. به اینکه برای خوشحال کردنشان دست به هر کاری میزنی. تو این توی دردمند و خالی از آن همه مهربانی همیشگی‌ات نیستی. تو همان تویی که نصف شب‌ برای کوتاه‌ترین دیدارها با یک بطری آب انار سر راهم قرار میگیری. تو همان تویی که بوی عطرت زودتر از خودت می‌آید و این عطر انقدر زود به زود می‌آید که عاشق خسته دلتنگ‌تر نشود. تو همان لبخند موذیانه‌ای که قند در دل آدم آب میکند، همان نگاهی که حرف‌ها دارد، انقدر دلم برای آن تو تنگ شده است که ذره‌ایش در تصور این تو نمی‌گنجد.از من عصبان purgatory...ادامه مطلب
ما را در سایت purgatory دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7ghazal7667e بازدید : 82 تاريخ : شنبه 21 خرداد 1401 ساعت: 1:16

Gözlerim gözünde aşkı seçmiyor Onlardan kalbime sevda geçmiyor Ben yordum ruhumu biraz da sen yor Çünkü bence şimdi herkes gibisin Yolunu beklerken daha dün gece Kaçıyorum bugün senden gizlice Kalbime baktım da işte iyice Anladım ki sen de herkes gibisin Büsbütün unuttum seni eminim Maziye karıştı şimdi yeminim Kalbimde senin için yok bile kinim Bence sen de şimdi herkes gibisin - Nazim Hikmet - چشمان ام در چشم ات عشق را نمی خواند از آنها تمنایی در دل ام purgatory...
ما را در سایت purgatory دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7ghazal7667e بازدید : 109 تاريخ : شنبه 21 خرداد 1401 ساعت: 1:16

در را باز کن. به چشمهایم نگاه کن و حرف‌هایت را بزن. حرف‌هایم را بشنو، اشک‌هایم را تماشا کن، بگذار جیغ و فریاد کنم، ناسزا بگویم. در و تخته را بزن بهم، بگو که دیگر تاب ماندن نداری. بگو که جان به لب شده‌ای از دستم، در را محکم پشت سرت بکوب و برو.

خودت رفته‌ای و من جان می‌دهم گوشه‌ای در میان آوازهایت. نای بستن این در نیمه باز را هم ندارم. بیا و برگرد و تمامم کن و برو.

پ.ن: گل داوودی تو بهار رشد میکنه.

purgatory...
ما را در سایت purgatory دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7ghazal7667e بازدید : 117 تاريخ : دوشنبه 12 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:11

Gözlerim gözünde aşkı seçmiyor Onlardan kalbime sevda geçmiyor Ben yordum ruhumu biraz da sen yor Çünkü bence şimdi herkes gibisin Yolunu beklerken daha dün gece Kaçıyorum bugün senden gizlice Kalbime baktım da işte iyice Anladım ki sen de herkes gibisin Büsbütün unuttum seni eminim Maziye karıştı şimdi yeminim Kalbimde senin için yok bile kinim Bence sen de şimdi herkes gibisin - Nazim Hikmet - چشمان ام در چشم ات عشق را نمی خواند از آنها تمنایی در دل ام purgatory...
ما را در سایت purgatory دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7ghazal7667e بازدید : 103 تاريخ : دوشنبه 12 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:11

ذره ذره‌ی حضورت رنگ بهشت بود.  صدایت گرمی آفتابش.. آغوشت سایه‌ی امن درختانش ... دستانت جوی شراب نابی که سلول به سلول تنم را به آب تنی می‌خواند... چقدر حیف که فقط موهایم را مست می‌کردی ...   مگر بهشت همان نیست که جایگاهت امن باشد و خیالت آسوده ؟ درختان همیشه سبز و نهرهای روان که همان بهار خودمان است.  این نگاه خداست که بهشت می‌سازد.  حضور تو نگاه ممتد خداوند بود و من بچه آهویی سرگردان. حیف از دقیقه‌ها و ثانیه‌هایی که آنگونه به زمستان من گذشت اما... اگر هوای من آنقدر سرد نبود، باز هم‌ خدا می‌دید م purgatory...ادامه مطلب
ما را در سایت purgatory دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7ghazal7667e بازدید : 125 تاريخ : سه شنبه 26 اسفند 1399 ساعت: 1:41

کلاغ‌های گرسنه به گرد پیکرهایمان می‌گردند روشنایی کوچک زندگی‌ام مدام به نفس نفس می‌افتد ساعت‌های خانه تک به تک عقب گرد می‌روند  لب از لب بگشایم بوی مرگ هوش از سر سگ افسرده می‌برد جسم ضعیفی که مسکنم داده بود، حالا زیست گاه مورچگانی است که بی وقفه زیر پوست خراشیده‌ام در حرکتند اطرافت را خوب بنگر .... این بار واقعا آسمان هم دارد به زمین می‌خورد . چقدر گوش‌هایم صدایت را کم دارند. .     purgatory...ادامه مطلب
ما را در سایت purgatory دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7ghazal7667e بازدید : 130 تاريخ : سه شنبه 26 اسفند 1399 ساعت: 1:41

تو چه میدانی که خفه کردن بغضی که درست مانند خم ابرویت در صورت یک غریبه گلو را سوراخ می‌کند چیست.  چه میدانی که نیمه شب با صدایت بیدار شدن، خواب و بیدار اشک ریختن و ناله کردن چیست. چه میدانی چقدر سخت ا purgatory...ادامه مطلب
ما را در سایت purgatory دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7ghazal7667e بازدید : 119 تاريخ : شنبه 2 اسفند 1399 ساعت: 11:36

Know that you're good enough Please don't give up when things get tough I know I know I know I know ... Won't you please stay here purgatory...
ما را در سایت purgatory دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7ghazal7667e بازدید : 143 تاريخ : شنبه 2 اسفند 1399 ساعت: 11:36

هواپیما دور شد  دست تو در دستم ...تو در دوردست  دست و پایی زدم که بماند این دست لعنتی سر جایش. می‌لرزید. می‌پرید... شیون می‌کرد انگار.  عضو اهدایی‌ات را نپذیرفت بدنم. روح مچاله‌ام دم به دم دستی به سرم purgatory...ادامه مطلب
ما را در سایت purgatory دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7ghazal7667e بازدید : 117 تاريخ : شنبه 2 اسفند 1399 ساعت: 11:36